این کلمه اولین بار توسط جامعه شناس فرانسوی امیل دورکیم در کتابش با نام خودکشی مطرح شد.
دورکیم معتقد بود یکی از گونههای خودکشی نتیجهی شکاف اجتماعی افراد جامعه با استانداردهای آن جامعه است.
وقتی یک جامعه در حالت آنومی قرار دارد ،ارزشها و قوانین مختلف دیگر نه قابل فهم و نه اجرا میشوند و نه قوانین و ارزشهای جدیدی تولید میشوند. در چنین وضعیتی افراد جامعه احساس بیهودگی، بیهدفی، پوچی و نا امیدی میکنند.
تلاش بیهوده به نظر میرسد چرا که دیگر تعریفی از هدف مطلوب وجود ندارد.
بررسیها نشان میدهد که این وضعیت بیشتر در آدمهایی دیده میشود که امکانات برای دستیابی به هدف هایشان هیچوقت در اختیارشان نبوده!
تعریف2:
وقتی قاعده ای،باید نبایدی،هنجاری زیر پا نهاده بشود و آن قاعده کارامدی خود را چه در سطح خرد چه در سطح کلان از دست بدهد به آن آنومی میگویند.
تعریف3:
آنومی عبارت است از حالت ذهنی کسی که به اخلاقیات حاکم و خاستگاه آن پشت پا زده، دیگر اعتقادی به جمع جامعه خود ندارد و خود را مجبور به تبعیت و پیروی از آنها نمی بیند. انسان آنومیک نیز از نظر ذهنی عقیم می شود و تنها به تمایلات خود می پردازد و مسئولیت هیچ کس و هیچ چیز را نمی پذیرد.
زمانی که هنجارهای اجتماعی و یا وجدان جمعی اعتبار وحیثیت خود را مشروعیت خود را از دست دهند وفاقد کارایی لازم باشند ( بیهنجاری در جامعه حکم فرما شده و هنجار رسمیت مقبولیت و مشروعیت جود را از دست می دهند در چنین شرایطی است که افراد دچار سردرگمی میشوند ونهایتا نابسامانی و بی نظمی اجتماعی پدید می آید.
به زبان ساده تر وقتی مردم یک کشوری به باید ها ونباید های یک جامعه علی رغم پذیرفتن زبانی آن به آن عمل نکنند
از جمله ویژگی های آنومی میتوان به:
کاهش کارآیی نهادهای اجتماعی مانند خانواده و تضعیف تقیدهای خویشاوندی به عنوان نیروهای غیر رسمی کنترل اجتماعی، هم چنین کاهش انسجام سنتی اجتماعی که پی آمد رشد سریع صنعتی شدن، شهرنشینی و مهاجرت فزاینده به سوی حوزه های شهری،تضاد فرهنگی، بی هنجاری، ضعف قوانین و ناهماهنگی نهادها و مناسبات اجتماعی که در نتیجه تغییرات سریع اجتماعی و برهم زننده تعادل آن به وجود آمده است و باعث احساس ناکامی در افراد و انهدام کنترل اجتماعی می شود،اشاره کرد.
آنومی باعث افزایش جرایمی هم چون: قتل، سرقت، انحرافات جنسی و اعتیاد.
در یک جامعه آنومیک همبستگی های اجتماعی تضعیف میشود وجامعه دچار از هم پاشیدگی اجتماعی میشود. پیوند های گروهی فرد در یک جامعه تضعیف میشود(جدا شدن فرد از جامعه) ویژگی چنین شخصی موارد مانند: انزوای اجتماعی. یاس و نا امیدی . بی هدف و بی انگیزه شدن افراد ورفتارهایی مانند خود کشی واعتیاد میشود. این شرایط زمینه ساز خشونت وستیز اجتماعی است.
به عنوان نمونه، نهاد دین در افغانستان کارکردهایش را نسبت به گذشته از دست داده است. مردم افغانستان نزدیک به صد درصد مسلمان هستند. رشوهنگرفتن در دین اسلام یک هنجار بزرگی است، اما در جامعۀ افغانستان باوجود این که مردم میدانند رشوهگرفتن یک ناهنجاری و مردود است، اما خیلی راحت رشوهخوری را عادت کردهاند و این هنجار کارکردش را در جامعه از دست داده است.
یک جامعه از سنت به مدرنیته، از سادهگی به پیچیدهگی و از روستایی به شهرنشینی رو میآورد، در نقاط بین مدار سنت و مدرنیته دچار حالت آنومی و ناهنجاری یا عدم کارکرد هنجارها و ارزشهای قبلی میشود. حالتی که افغانستان نیز دچار آن است و میتوان گفت که افغانستان روند گذار از سنت به مدرنیته را طی میکند.