علی هادیان حقیقی

رهاورد(فطرت ثانی من)

علی هادیان حقیقی

رهاورد(فطرت ثانی من)

سلام خوش آمدید

روزی روزگاری کنکور(قسمت5)

جمعه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۳۴ ق.ظ

 

 

تابستان سال دوازدهم شد.

جسته گریخته به زور خودم را وادار میکردم ودرس را هر طور شده بود میخواندم. آن زمان کتاب خانه ای داشتیم به نام کتاب خانه گلشن نزدیک خانه ما بود(با خانه ما حدودا5 دقیقه فاصله داشت) بچه های کتاب خانه نیز جسته گریخته درس میخوانند بچه های رشته ریاضی نیز بعد یکی دوساعت کم می آوردند در قسمت استراحت کتاب خانه به گپ وگفت وگو های 2 ساعته میپرداختند بعد از آن دیگر حسی برای درس خواندن نداشتند من نیز گه گاهی خسته میشدم و به آن ها میپیوستم تابستان آن زمان در آزمون گزینه 2شرکت میکردم با این حال تراز های خوبی برای آزمون نمی آوردم آزمون را جمع نمیکردم برای دل خودم میخواندم از آن طرف علی در آزمون قلمچی بود او خوب درست وحسابی آزمون را جمع وجور میکرد تراز های خیلی خیلی خوبی بدست می اورد. کم کم فاصله بین من وعلی احساس میشد.
راستی از مودی برایتان نگفتم.

مودی(اسم کوچکش علی است منتها انقدر علی در علی شد که من ترجیح میدهم او را مودی صدا کنم) او الان دانشجو دندان است. او نیز از همان اول تابستان به کتاب خانه گلشن امده بود از آن خر اراده ها بود. به سان فوتبال مکانیک آلمان وزندگی ماشینی آن درس میخواند از ماشین های سرد بی روح کارخانه ها صدا در می امد اما از علی نه. مثل تراکتور میخواند میخواند.
اوایل نمیدانستم بعد از چند ماه تازه فهمیدم از همان اول یک مشاور درجه یک کنکوری هم دم دستش داشته. با این حال هیچ وقت خودش را نمیگرفت.

با بچه ها خوش بش داشت تابستان گذشت.من هیچ بودجه بندی را جمع نکرده بودم. فاصله من وعلی به شدت حس میشد.
با این حال من تمام تلاشم را میکردم.از زنگ تفریح ها از کلاس هایی که دبیرهایمان شر ور تحویلمان میدادند. درس هایی که ساده تر بودند ودبیرش کاری به کارت نداشت. اما علی کلیومتر ها با من فاصله داشت. دیگر نمیشد به او رسید.

فشار روانی نسبتا زیادی بعد از دادن آزمون های قلمچی برما به خاطر تراز هایمان بود.خواسته یا ناخواسته با همدیگر توسط دبیر ها معاونین مدیرمدرسه مقایسه میشدیم.
بچه ها تقریبا در نیم سال دوم کمی به خودشان آمده بودند وکنکور درس مشق را جدی گرفته بودند
با این حال مسخره بازی هایشان همچنان سرجایش بود.
واقعیتش الان دیگر حوصله توضیح بیشتر را ندارم اما دوپست دیگر برای توصیف سال دوازدهم خویش نوشته ام.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی